چراییِ این حادثه، به علت یک موضوع غریضی دارای اهمیت است: رابطه ی پدروپسری؛ چه شد که نوجوانی 16 ساله، حادثه ای را در زندگی خود رقم بزند که برای همیشه ی زندگی اش فراموش نشدنی باشد. روایت این حادثه یک بخشی از موضوع و شخصیت نقش اول داستان و نقطه آغاز این حادثه هم […]
چراییِ این حادثه، به علت یک موضوع غریضی دارای اهمیت است: رابطه ی پدروپسری؛ چه شد که نوجوانی 16 ساله، حادثه ای را در زندگی خود رقم بزند که برای همیشه ی زندگی اش فراموش نشدنی باشد.
روایت این حادثه یک بخشی از موضوع و شخصیت نقش اول داستان و نقطه آغاز این حادثه هم بخش دیگرِ قابل توجه است. مادر که به علت بی مسئولیتی ونابکار بودن همسرش از همان ابتدای زندگی، فصل جدایی را رقم می زند و پسری که با ناپدری اما پدرانه بزرگ می شود، با شعور و با معرفت تربیت می شود، اهل ورزش و کار است، میدان دار دوستی های مدرسه و محله است و با مسجد و هیئت و بسیج مأنوس است، در اردوهای فرهنگی شرکت می کند و دلش به مادرش گرم است و خدایی که در این نزدیکی است.
عباس هم دلش می خواست بابایی داشته باشد که پشتش به او گرم باشد، بابا را در جمع دوستان و فامیل صدا بزند، بابا جیبش را پر کند برای هیجانات و شادی های نوجوانی؛ اما حیف. در این روزهای آخر، پدر عباس بی مرامی می کند و با آزار و اذیت مادرش، دل عباس را به درد می آورد. عباس بخاطر حفظ آبروی مادر و ناپدری، حاضر می شود علی رغم میل باطنی اش در منزل پدر بی مرام خود، ایامی را سپری کند و زیر طعنه های شرم آور و شلاق های ناشی از مصرف مخدر و الکل و کوفت و زهر ماری ها تاب بیاورد.
این تاب آوری تا روزی است که پدرش به قصد کشتن عباس دست به کار می شود. تهدیدهایی که هر نوجوانی را می تواند هراسان کند، به جنب و جوش در آورد، عصبانی کند، از خود بی خودکند؛ نوجوان قصه ما ناچار می شود برای دفاع از خود، خسته از ناپدریِ پدرِ خود، ضربه ای کاری بزند که هیچ وقت فکر نمی کرد این ضربه، پایان عمر پدری ناباب باشد. اولیای دم با شناخت کافی از مقتول، در همان لحظه اول، عدم شکایت خود را اعلام می کنند اما عباس هنوز در گوشه ای تنها، از لذت زندگی معمولی محروم است و روزهای قهرمانی اش را در ورزش نمی تواند جشن بگیرد.
عباس در گوشه ای در بند(کانون اصلاح و تربیت) است. کاش برگردد و دل ما را از بی تابی نجات دهد. کاش کنارمان بود.
برایش دعا کنید و همت کنید…
Tuesday, 20 May , 2025