جشن نوزایی طبیعت و آمدن بهار، در فرهنگ ایرانی، پیشینه ای دیرینه دارد و آیین های نوروزی، به داستان های اساطیری، به ویژه داستان آفرینش جهان، جشن اهورامزدا و به تخت نشستن جمشید در نخستین روز بهار برمی گردد.(نقدی بادی، حسین، یادمان کویر،۱۳۸۵، ص۵۶) بیشتر روایات اسطوره ای ، دوره ی پیشدادی را زمان پیدایی […]

جشن نوزایی طبیعت و آمدن بهار، در فرهنگ ایرانی، پیشینه ای دیرینه دارد و آیین های نوروزی، به داستان های اساطیری، به ویژه داستان آفرینش جهان، جشن اهورامزدا و به تخت نشستن جمشید در نخستین روز بهار برمی گردد.(نقدی بادی، حسین، یادمان کویر،۱۳۸۵، ص۵۶)

بیشتر روایات اسطوره ای ، دوره ی پیشدادی را زمان پیدایی نوروز و جمشید، چهارمین پادشاه پیشدادی را، بنیان گذار نوروز به شمار آورده اند.

دوران جمشید، در یشت ها، دوران طلایی نامیده شده است.

در آن دوران خوردنی ها کاهش نمی یافت، چارپایان و مردمان نمی مردند، گیاهان نمی خشکیدند، سرما، گرما، رشک و حسد وجود نداشت. جمشید بر هفت کشور فرمان می راند.

جمشید، شخصیتی این جهانی و محبوب ترین چهره در دوران کهن ایرانی بوده است.او همه ی آفریده های مادی را از آن خویش می دانست و مدعی بود که آب و گیاه و خورشید و ماه را آفریده است. پیوند نوروز با جمشید، از سویی به کهن سال بودن نوروز و از سویی دیگر، به محبوب بودن چهره ی جمشید و خاطره ی خوشی که از او در ذهن مردم بازمانده، اشاره دارد.

فردوسی نقل می کن: وقتی جمشید، از کارهای کشوری بیاسود، بر تخت کیانی نشست و همه ی بزرگان لشکری و کشوری بر گرد او جمع شده و بر وی گوهر پاشیدند. جمشید، آن روز را که نخستین روز از فروردین و آغاز سال بود “نوروز” نامید و جشن گرفت.

کریستین سن، افسانه ی پیدایی نوروز را، به روایت برخی نویسندگان دوره ی اسلامی مانند ابوریحان بیرونی، حمزه اصفهانی و خوارزمی چنین آورده است:” جم، به دیوان فرمان داد که برای او تختی سازند و چون این کار انجام شد، دیوان، تخت را با جم که روی آن بود، در یک روز، از دماوند، به بابل بردند. مردم از دیدن پادشاهشان به روی تخت، در میان هوا، که مانند خورشید می درخشید، به شگفتی ماندند. آن وقت تصور کردند که در یک زمان، دو خورشید در آسمان است.این امر در روز اورمزد، از ماه فروردین، واقع شد. سپس مردمان گرد تخت او جمع شدند و گفتند: این روز، نو است و شاه، این روز را، نوروز نام نهاد و دستور داد که پنج روز بعد را جشن بگیرند. از آن پس، کلمه ی “شید” را که به معنای تابناک است به آخر اسم جم افزودند و نام او جمشید شد.(بلوکباشی، علی، نوروز جشن نوزایی آفرینش، ۱۳۸۰، ص ۱۶-۱۳)

پس بدون تردید، نوروز ، یک آیین کهن سال همگانی و مربوط به پدیده ی نوگشتگی سال و دگرگونی طبیعت از حالتی به حالتی دیگر در میان اقوام مختلف جهان و بومیان ایران، پیش از آمدن آریایی ها به این سرزمین وجود داشته است.

مهرداد بهار، نوروز را، یک جشن همگانی، در فرهنگ ایران و بین النهرین و به احتمال زیاد، رایج در هزاره ی سوم پیش از میلاد در منطقه دانسته و می نویسد: این آیین، یا همراه با کوچ بومیان نجد ایران به بین النهرین، به آن سرزمین رفته یا همزمان در سراسر منطقه وجود داشته است.

آریاییان نیز بنا به نظر معین در “جشن نوروز” در هر یک از دو فصل تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه ی سال، جشنی برپا می کردند که هر دو آغاز سال نو به شمار می رفت.

جشنی که به هنگام آغاز فصل گرما بود و در زمانی که گله ها را از آغل به چمن های سبز و خرم می بردند و جشنی که در آغاز فصل سرما، هنگامی بود که گله ها را به آغل می آوردند.

نوروز در میان اقوام سامی نیز از کهن ترین زمان ها شناخته شده بود و بسیاری از مردم جامعه های عرب دوره جاهلیت آن را جشن می گرفتند.

مردم مدینه پیش از اسلام دو عید داشتن: نوروز و مهرگان و چون رسول خدا(ص) به مدینه آمد و بر آداب و رسوم آن ها در دو عید آگاه شد فرمود: خدای تبارک و تعالی به جای این دو عید، بهتر از آن را به شما ارزانی دارد که یوم الفطر و یوم النحر است.( همان منبع ، ص۱۸).

در اوستا، کتاب دینی زرتشتیان، به نوروز اشاره ای نشده است.

مهرداد بهار، نیامدن این آیین مهم در اوستا را به سبب زرتشتی نبودن این جشن در شرق ایران می داند.

در نوشته های پهلوی و مانوی از نوروز جشن اول سال نو بسیار سخن رفته و در تخت جمشید نیز که یک مرکز آیینی-دینی بوده مراسم نوروز برگزار می شده است.

در هر سال نمایندگان ملل و اقوام مادی، ایلامی، بابلی، خوزی، آشوری، هندی و غیره با پوشاک قومی و ملی خود، در تخت جمشید گرد می آمدند و نوروز و نو شدگی سال را در کاخ آپادانا جشن می گرفتند.(همان منبع، ص۱۸ -۱۹).

در دوره ی ساسانی نوروز را در چند روز (۶ تا ۳۰ روز)جشن می گرفتند. آنان نوروز را به “نوروز عامه” و “نوروز خاصه” تقسیم کرده بودند. نوروز عامه یا نوروز کوچک، پنج روز بود که از اول فروردین آغاز می شد و نوروز خاصه، روز ششم فروردین یا خرداد روز بود که آن را “جشن بزرگ” نیز می نامیدند.

ابوریحان بیرونی، روز ششم فروردین را “نوروز بزرگ” و آن را نزد ایرانیان، عید بزرگ می خواند و می نویسد: “خداوند در این روز، از آفرینش جهان آسوده شد زیرا این روز آخر روزهای شش گانه است و در این روز خداوند مشتری را بیافرید و فرخنده ترین ساعت های آن روز، ساعت های مشتری است.

زرتشتیان می گویند: در این روز، زرتشت توفیق یافت که با خداوند مناجات کند و کیخسرو بر هوا عروج کرد و در این روز برای ساکنان کره ی زمین، سعادت قسمت می کنند و از این جاست که ایرانیان این روز را روز امید نام نهادند.

سپس می نویسد: ابلیس برکت را از زندگی مردم زدوده بود و باد را نمی گذاشت بوزد که سبب روییدن اشجار شود. پس جم از سوی خداوند ماموریت یافت و به خانه ی ابلیس رفت و همه ی آن ها را از میان برداشت و اعتدال و برکت را دوباره به مردم بازگرداند.

جم در این هنگام، به دنیا بازگشت و در چنین روزی مانند آفتاب طالع شد و نور از او می تافت و مردم از طلوع دو آفتاب در یک روز در شگفتی ماندند و مردم گفتند: روز نو، یعنی روزی نوین و هر شخص از راه تبرک به این روز ، در طشتی جو کاشت، سپس این رسم در ایرانیان پایدار ماند که نوروز‌در کنار خانه، هفت صنف از غلات، در هفت اسطوانه بکارند و از روییدن این غلات، خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه را حدس بزنند. (همان منبع،۲۷-۲۸).

در زمان پادشاهی جلال الدین ملکشاه سلجوقی، نابسامانی گاهشماری و متغیر بودن ماه های سال در ایران اصلاح شد و نوروز، اول بهار قرار گرفت و جایگاهش برای همیشه ثابت ماند.

از سویی دیگر در زمان صفویه(۹۰۷_۱۱۴۸ ق) برای اعتبار بخشیدن به رفتارهای مسلمانان در آیین های نوروزی و شرعی دانستن آن ها، در چگونگی پیدایی نوروز و تقدس آن، مجموعه ای از احادیث و روایات، گردآوری شد.

بر اساس روایت علمای شیعه، نوروز یک روز مقدس و الهی به شمار آمده است.

محمدباقر مجلسی، به نقل از امام جعفر صادق(ع)، نوروز را روزی فرخنده و روزی که در آن حضرت آدم ، خلق شده، معرفی می کند.

خداوند، در نوروز، آفتاب را برتاباند و بادها را فرمان داد تا بوزند و ابرها را گفت که ببارند تا گل و گیاه روی زمین برویند.

در این روز، ابراهیم(ع)، بت ها را شکست و پیامبر(ص) نیز، علی(ع) را بر دوش گرفت و بت های قریش را در هم شکست.( همان منبع، ص۳۲-۳۳).

یکی از آیین های نوروزی، سبز کردن حبوبات و دانه هایی است که به ویژه زنان، در ظروف گوناگون به عمل آورده و روز سیزدهم نوروز و دسته جمعی به بیرون شهر رفته و آن را به آب روان می افکنند.

در جشن آدونیس، یکی از رسوم رایج و کنایه آمیز، سبزکردن گیاهان بود.

گیاهانی را سبز کرده و بعد از هشت روز، در ضمن رسوم سوگواری برای آدونیس، آن سبزه ها را همراه با تندیس مرده ی آدونیس، به کنار رود یا دریا برده و به آب می دادند. این نوع مراسم، تقلیدی بود که بدان وسیله می خواستند طلب باران فراوان کنند.

به قلم منیره ملکیان